شاید به نظر خواهر کوچکم جذاب ترین جای زندگی من همان جایی بود که بیسکویت چای را چند دقیقه بیشتر از حد معمول در چای نگاه داشتم و او با دیدن خمیر ِ بیسکویت در استکان من خندید و خندید و خندید ...
و شاید داستان زندگی من از نظر مادرم ، یک تراژدی ِ محض است که با باید و ایکاش و دعای لحظه به لحظه ، شاید بتوان سرانجامش را به خوشی کشاند.
و لابد این سریال ، از نظر پدرم ، یک درام است که نقاط حساس و تاثیر گذارش قابل نقد و بررسی است !
و از نظر باقی اطرافیانم هم شاید ، گاهی نگاه انداختن به زندگی من ، اوقات فراغتشان را پر کند ...
و من همچنان زندگی میکنم ...
مثل یک بازیگر قهّار
که کارگردانش هنوز به سکانسش کات نداده !
کات ...
خاطره شده درجمعه 92/6/8ساعت
12:55 صبحبا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |
Design By : Pichak |